عطر ياس

بسم رب المهدي

اي مهدي حسين عليه السلام...اي عزيز دل فاطمه سلام الله عليها...جمعه هاي بي شما در تقويم عمرم ورق ميخورد...ديگر تاريخ برايم تكراري شده ميگذرد اما بيشما آنهم چه گذشتني.سهمم دلتنگي بي پايانيست ك داغ دارم كرده است.مولا غم هاي دلتان ازشماره بيرون است و من شايد دلتنگم شايد هم گاهي يا...

فقط همين را ميدانم ك دوستتان دارم پدر نازنين من كجاي اين عالم ايستاده اي؟ نازنينا عالم از توست غريبانه چرا ميگردي؟...

چيزي ب محرم ارباب بي كفن امام العشق حضرت حسين ابن علي عليه السلام نمانده است ومن دلتنگم وآه از كربلا و عاشورا...كاش ميشد ب پابوس جد غريبتان ميرفتم و آه ك دست من نيست وتا صاحبخانه اذن ورود ندهد...دلتنگم براي همه چيز .آقا نيم نگاهي ب اين حقير كارش را ميسازد...بيا عزيز فاطمه كار دل مرا هم بساز...تو ك يك گوشه چشمت غم عالم ببرد حيف باشد ك تو باشي و مرا غم ببرد...

اللهم عجل لوليك الفرج

بنام حق...

قد بلند، چهار شانه،با اندامي متناسب. چهره اي نوراني، زيبا وگندمگون با دندانهايي سفيد ك بينشان گشاده است...خال سياهي روي گونه ي راستش دارد.جواني متين وباوقار.

اينطور توصيفش كرده اند...

اللهم عجل لوليك الفرج

بسم رب المهدي...

اميدي ب درمانش نداشتند.از جايش تكان نميتوانست بخورد. كارهايش را پسرهايش ميكردند برايش. با اين همه باز هم دل خوشي ازشان نداشت.شيعه بودند آخر...

مي گفت:"تا امامتان را نبينم وشفايم ندهد نه تاييدتان ميكنم ونه ب مذهبتان ايمان مي آورم."

نيمه شب نوري توي حياط، صداي فرياد پدر.

همه شان دويدند.دم در ايستاده بود.داد ميزد و ميگفت:"بياييد امامتان را بدرقه كنيد."

اللهم عجل لوليك الفرج...